امشب خودم برایت میگویم 3
نوشته شده توسط : من و تو

و امشب حرف هایی دارم از ناگفته های دل ....

وقتی زندگی من در سراشیبی رنج و درد افتاده بود و به سرعت به جلو پیش میرفت و این رنج ها در دلم خانه کرده بودند و مرهمی برای دردهای خود پیدا نمی کردم و همه درها به رویم بسته شده بودند تو پا به زندگی سراسر درد و رنج من گذاشتی ... رنج ها و درد هایی که ریشه در بی عدالتی و بی قانونی ها داشت رنج هایی که با دیدن هر یک از آدم های اطرافم بیشتر و بیشتر میشد ....

من در موقعی که برای پیدا کردن امیدی برای ادامه زندگیم نا امید و خسته شده بودم و جز خدا کسی را در زندگی پناه خود نمی دانستم ... خدا وند تو را به من بخشید . تویی که سراسر عشق و مهربانی بودی . تویی که با زیبایی ها و پاکی های ظاهر و باطن خود امید به زندگی را در من زنده کردی و با صداقت خالصانه ات عشق عمیق خود را نثار دل خسته من کردی و به قلب و روح من جانی تازه بخشیدی و مرا با این عشق به خدا نزدیک تر کردی و اینک بر ایمان من به خداوند یکتا افزوده شده است و این را می دانم که پروردگار من در سختی ها و ناامیدی ها بندگانش را تنها نمی گذارد و امید دهنده ی همه ناامیدان است .

عشق من ...

تو را در قلب خود جای داده ام و قلب خود را خانه ی جاودانه عشق و روح تو کرده ام و تا ابد خود را عاشق و شیفته تو میدانم ...

به امید روزی که گرمی دستانت را در دستانم حس کنم ....

 

 

 





:: بازدید از این مطلب : 432
|
امتیاز مطلب : 88
|
تعداد امتیازدهندگان : 29
|
مجموع امتیاز : 29
تاریخ انتشار : جمعه 12 اسفند 1389 | نظرات ()
مطالب مرتبط با این پست
لیست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
عشقمون در تاریخ : 1389/12/13/5 - - گفته است :
وبت زیباست خوشحال میشم بهم سربزنی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه: